همشهری آنلاین: روزنامه‌نگاری در دنیا در راس هرم شغلی قرار دارد، اما در جامعه ما هنوز به این تعریف از روزنامه‌نگاری نرسیده‌ایم.

صدیقی

دلیلش هم این است که هنوز کتاب و کتابخوانی در نظام آموزشی ما به جایگاه واقعی خود نرسیده تا وقتی‌که سرانه مطالعه و سرانه کتاب پایین است، روزنامه‌نگاری و روزنامه‌نگار بودن چیزی شبیه معجزه است

روزنامه اعتماد نوشت: فریدون صدیقی، استاد روزنامه‌نگاری، ‌ زاده سنندج، دیار بزرگمردان تاریخ موسیقی از جمله‌ کامکارها، استاد مظهر خالقی، سید علی‌اصغر کردستانی و چهره‌های شهیر تئاتری همچون دکتر قطب الدین صادقی و غریب‌پورهاست. شاگردان فضای آکادمیک و محفل کارگاه‌های آموزشی به او لقب مرد «لبخند» داده‌اند. روزنامه‌نگاری که با شکر خنده واژه‌های نرم ادبی، تکنیک‌های خبر و گزارش و مصاحبه را نرم نرمک درکاسه سر می‌باراند. این استاد ژانر گزارش گفت‌وگو، با لبانی برآماسیده، چشمانی عاشق و پرهیاهو با موهای مجعد فرفری‌اش، با اشتیاق و صلابت قدم بر سنگفرش کلاس درس می‌گذارد و با رقص انگشتان جوهرین خود روح «ژورنالیسم» را در تک‌تک واژه‌ها معنایی دوباره می‌بخشد و با تبسم خاطرات و خطرات ۴۰ ساله روزنامه‌نگاری را آنچنان زیبا به شاگردانش القا می‌کند که برای لحظه‌یی هلهله و شادی در درونت فروکش می‌کند و ترس وجودت را فرا می‌گیرد که مبادا تاب تحمل مصایب عرصه «روزنامه‌نگاری» را نداشته باشید.

اهدای جایزه «فروغ فرخزاد» در سال ۱۳۵۶، جایزه جشنواره ۳۰ سال میراث فرهنگی به خاطر ۳۰ سال تلاش صادقانه و مشفقانه و برگزیده نخستین جایزه روزنامه‌نگاری «نغمه» تنها بخشی از توفیق‌های این چهره‌ شاخص عرصه مطبوعات به شمار می‌رود. در گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید، از نخستین روزهای حیات استاد در سنندج تا روزهای اوج روزنامه‌نگاری او در تهران، سخن به میان رفته است و در کنار آن هم نگاهی شده است به مهم‌ترین مسایل و دغدغه‌های روزنامه‌نگاری ایران در روزگار معاصرمان. متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

کسی که می‌خواهد روزنامه‌نگار شود، باید ذات و قریحه گوهرین داشته باشد، آموزش ببیند، تجربه کسب کند و در این کلاس‌ها و کارگاه‌های آموزشی با تکنیک کار آشنا شود، اما پیش از آن باید روزنامه‌نگار ذوق و قریحه داشته باشد. درست مثل خوانندگی که‌ ضمن خوش‌الحانی، باید آموزش دید و «شجریان» شد، «شهرام ناظری» شد، «سید علی اصغر کردستانی» یا «حسن زیرک» شد. اما لازمه وجود همه‌ آنها قریحه و استعداد گوهرین است

  • استاد در همین ابتدای گفت‌وگو برگردیم به کردستان، سرزمینی که در آن متولد شده‌اید و نخستین صاعقه‌های نوشتن در ذهن کنجکاو شما جرقه زد. جایی که میل به کشف دنیای پیرامون و تجربه سفرهای خیال‌انگیز حس نوشتن و ورود به دنیای روزنامه‌نگاری را برای شما به ارمغان آورد؟

فکر می‌کنم حدود هزار سال پیش «هفت آذر ۱۳۲۸» در سنندج به دنیا آمدم. شهری که تکیه داده به آبیدر سربلند و سرافراز، با کوچه‌های خاکی گلی. همان جاها قد کشیدم و در هفت سالی سنجاق شدم به دبستان «بدر»، دبستان «هدایت». در همان سال‌ها بود که گره خوردم به مجله‌یی به اسم «ترقی» که از دوستی به عاریه گرفته بودم برای خواندن، و این جرقه‌یی شد برای اینکه نوشتن را تمرین کنم، تجربه کنم و این حس در من راه خودش را باز کند.

در دوران دبیرستان یادم هست که بیشترین انشاها را من می‌نوشتم، نحیف بودن من، نازک بودن من و خیال‌پردازی‌های من کمک کرد تا سفرهای تخیلی زیادی را با خود تجربه کنم. کشف سینما برای من کشف بزرگ و عظیمی بود، هنوز فکر می‌کنم که انسان‌های اولیه که به سینما نرسیدند بخش مهمی از زندگی را از دست داده‌اند، چون انسان‌ها با تولید فیلم و تصویر بر بوم رویاهایشان رنگ واقعیت پاشیده‌اند.

این نوع منظر و نگاه مرا به‌ نوشتن واداشت. داستان می‌نوشتم، مدتی بعد شاعری می‌کردم، سپس از طریق شاعری و داستان‌نویسی و از سراتفاق پرت شدم توی سیاره‌یی به اسم «روزنامه‌نگاری»، مثل همه زندگی‌هایی که در آن عصر و دوران با اتفاق یا رخداد معنا پیدا می‌کرد.

یادم هست نخستین گزارشی که نوشتم با عنوان «پهلوانان می‌میرند» درباره تنها زورخانه سنندج، در صفحه ۵ روزنامه کیهان چاپ شد و با انتشارش ۳۰۰ تومان- معادل هزار سال پیش- پاداش گرفتم. خیلی خوشحال شدم! قدم بلندتر از خودم شد.

  • بعد از چاپ نخستین گزارش چه مدت زمانی طول کشید تا رسما در سمت و نقش گزارشگر در کیهان مشغول به‌ کار شوید؟ و اصولا جدای از شور و شعف وصف‌ناپذیری که چاپ نخستین گزارش برای شما به ارمغان آورد چه تغییری در روند زندگی روزمره شما به خصوص در مطالعه، فیلم دیدن و خیال‌پردازی‌های ابژه‌گرایانه ذهن عاشق پرهیاهویتان ایجاد شد؟

بعد از چاپ این گزارش چند تا گزارش عجیب غریب نوشتم از جمله گزارش «دختر باران» در پهنه گیلان سربلند. بعد از این اتفاق مجله «زن روز» و روزنامه «کیهان» از این تحفه نظنز یعنی «من» دعوت به‌کار کردند. ابتدازن روز را انتخاب کردم و مدتی آنجا قلم زدم، اما در دی ماه ۱۳۵۱ رسما در روزنامه کیهان مشغول به کار شدم.

با شروع رسمی کار در رسانه انگیزه و شوق دانستن و آموختن در من تشدید شد و من همچنان می‌خواندم، بسیار می‌خواندم، کتابخوانی، کتابخوانی، کتابخوانی، کتابخوانی، فیلم دیدن، فیلم دیدن... روزنامه‌خوانی... من هر روز همه را می‌خواندم، اصلا با عشق و ولع می‌بلعیدم، اگر می‌گفتند فلان خبر کجاست؟ می‌گفتم: «صفحه ۲۴، ستون دوم، تای دوم».

همان سال‌ها بود که به اتفاق سیدعلی صالحی، شاعر و نویسنده معاصر و به اتفاق پرویز فنی‌زاده، تئاتری نامور، جایزه «فروغ فرخزاد» را بردیم. من به‌ پاس «جوان‌ترین و خوش‌آتیه‌ترین روزنامه‌نگار ایران» جایزه‌ را برده‌ بودم و دوره پیش از من «شاملو» آن‌را گرفته بود.

و بعد سال‌ها کار ادبی می‌کردم، نقد فیلم می‌نوشتم، روزنامه‌نگاری می‌کردم. آمیزه‌یی از دیدن، خواندن و تصویر که ‌در من و بر بوم روزنامه‌نگاری جاری بود، گریزی که‌ به باور من یک الزام قطعی و یقینی است.

بعد انقلاب شد، من کارم را ادامه دادم، با سه جوان دیگر گروهی شدیم که باید روزنامه بزرگی همچون کیهان را در بیاریم، ترس و دلهره داشتیم که چطور می‌توانیم چنین روزنامه‌یی را با یک میلیون خواننده، در بیاریم. تیتر اول چی میشه؟... و بعدها فهمیدیم که در آن شش- هفت سال جوانی چه‌ خوب در فرآیند این مکانی و این زمانی برای حیات روزنامه دویدیم و اساتید و بزرگ‌ترهای ما با ما چه‌ خوب کار کرده‌اند. همین دویدن‌ها به‌ ما انباشت وانبانی از مهارت‌ها، دانش‌ها و اندوخته‌ها بخشیده‌ بود. به هر حال کار ما ادامه یافت و پس از آن در شکل‌گیری و تولد چندین روزنامه، مجله و ماهنامه و... سهیم و دخیل شدم.

نخستین هفته‌نامه‌یی را که همزمان با کار در کیهان سردبیری کردم، هفته‌نامه «حوادث» بود که پرتیراژترین هفته‌نامه وقت خودش بود. صدالبته‌ من در «حوادث» با نام مستعار «خسرو فرامرزی» پاورقی می‌نوشتم.

  • علاقه و اشتیاق شما در انتقال تجارب و دانسته‌هایتان در حوزه روزنامه‌نگاری به جوانان زبانزد است، به طوری که بسیاری از روزنامه‌نگاران سه دهه اخیر از آموخته‌های شمابه خوبی بهره برده‌اند. از چه زمانی آموزش فن شیرین روزنامه‌نگاری دغدغه ذهن عاشق شما شد و جدای از روزنامه‌های مذکور، به قول خودتان در چه سیاره دیگری از کهکشان روزنامه‌نگاری سیر کرده‌اید؟

در همان سال‌ها، سال ۱۳۷۰ که هفته‌نامه حوادث منتشر می‌شد، تدریس را شروع کردم و تاکنون در شهرها و مناطق مختلف ایران، با هم نسلان خود کارگاه‌های مختلف روزنامه‌نگاری برگزار کرده‌ایم و این سعادت نصیب من شد که روزنامه‌نگاران بسیاری در جوار من چیزی بیاموزند. البته اگر چیزی برای گفتم و آموختن داشته‌ باشم، چرا که‌ هنوز در این وادی خود را معنا می‌کنم و می‌آموزم. بی‌شک خاستگاه روزنامه‌نگاری ادبیات داستانی است و روزنامه‌نگاری در واقع گونه‌یی درام‌نویسی است. این شامل مقاله، گزارش، مصاحبه و خبر نیز می‌شود، زیرا در تمامی این حوزه‌ها، شخصیتی اصلی با شخصیت‌هایی مکمل و پیشبرنده وجود دارد، گره‌افکنی و گره‌گشایی هست. حتی با تصادف یک اتوبوس و افتادن یک برگ می‌توان یک درام ساخت.

به همین دلیل معتقدم کسی که می‌خواهد روزنامه‌نگار شود، باید ذات و قریحه گوهرین داشته باشد، آموزش ببیند، تجربه کسب کند و در این کلاس‌ها و کارگاه‌های آموزشی با تکنیک کار آشنا شود، اما پیش از آن باید روزنامه‌نگار ذوق و قریحه داشته باشد. درست مثل خوانندگی که‌ ضمن خوش‌الحانی، باید آموزش دید و «شجریان» شد، آموزش دید و «افتخاری» شد، «شهرام ناظری» شد، «سید علی اصغر کردستانی» یا «حسن زیرک» شد. اما لازمه وجود همه‌ آنها قریحه و استعداد گوهرین است.

در آزمون و خطای حوزه‌های دیگری از دنیای ارتباطات قرار گرفته‌ام و جوایز مختلفی دریافت کرده‌ام از جمله در سومین جشنواره سراسری مطبوعات عنوان برترین یادداشت را کسب کردم و در جشنواره ۳۰ سال میراث فرهنگی به‌ پاس ۳۰ سال کوشش بی‌دریغ و [به زعم دوستان] تلاش صادقانه و مشفقانه و پایمردی نسبت به روزنامه‌نگاری جایزه انجمن نویسندگان مطبوعات ایرانی را کسب کردم. جوایز مختلف و متعدد دیگری که به پاسداشت‌های مختلف سال‌ها عضویت در هیات داوران جشنواره‌های مختلف سراسری، منطقه‌یی، روزنامه‌نگاری دانشجویی و... را بر طاقچه اتاقم دارم. همان طور که خود مطلعید روزنامه‌نگاری در جامعه ما آن طور که باید، جایگاه واقعی خودش را پیدا نکرده، که یکی از دلایل آن به کم‌کاری و سستی روزنامه‌نگاران برمی‌گردد.

  • اصولا روزنامه‌نگار باید چه خصوصیاتی داشته باشدتا با رسالت خطیر حرفه‌یی‌اش جایگاه روزنامه‌نگاری را در جامعه ارتقا دهد؟

روزنامه‌نگاری در دنیا در راس هرم شغلی قرار دارد، اما در جامعه ما هنوز به این تعریف از روزنامه‌نگاری نرسیده‌ایم. دلیلش هم این است که هنوز کتاب و کتابخوانی در نظام آموزشی ما به جایگاه واقعی خود نرسیده، تا وقتی‌که سرانه مطالعه و سرانه کتاب پایین است، روزنامه‌نگاری و روزنامه‌نگار بودن چیزی شبیه معجزه است.

البته روزنامه‌نگاری یک کار پرخطر و استرس‌زاست. آدم خنثی و بی‌اعتنا به جهان پیرامونش و در وهله اول بی‌اعتنا به خودش به نظر من نباید وارد کار روزنامه‌نگاری شود (با خنده) روزنامه‌نگار یا سرکاره یا بر داره البته منظورم «دار قالیه»! یعنی اگر بیکار شدی باید بتوانی قالی ببافی یا مهارت انجام هرکار دیگری را داشته باشید.

لذا توصیه‌ام این است که دوستانی که وارد این حوزه می‌شوند ابتدا به این فکر کنند که این حرفه کار آسان، سهل و قابل دستیابی نیست بلکه حرفه‌یی پرتکاپو و پرمخاطره‌ است. برای روزنامه‌نگار بودن باید سختکوش بود، برای اینکه وظیفه روزنامه‌نگار طرح و اعاده‌ مطالبات و خواسته‌های مردم از مسوولان و انتقال اهداف و برنامه‌های مسوولان به مردم است، رسالت روزنامه‌نگار و وظیفه روزنامه‌نگاری درون‌کاوی پوشیده‌ها و رازهای نامکشوف است. به تعبیر دیگر کار روزنامه‌نگاراطلاع‌رسانی و سرگرم‌کردن است، همان طور که کار روزنامه‌نگار دانش‌افزایی هم هست. باید سرگرم کنیم، اطلاع‌رسانی کنیم و بعد دانش‌افزایی. روزنامه برای تولدش می‌میرد، مثل رادیو و تلویزیون نیست که هر لحظه خودش را شارژ کند. اما بدان معنی نیست کسی که وارد حوزه مکتوب روزنامه‌نگاری می‌شود، نمی‌تواند حوزه‌های شنیداری و دیداری را تجربه کند. همان طور که معتقدم روزنامه‌نگار یا سرکار است یا بالای دارالبته منظورم{دار قالی} است. درست که ما امنیت شغلی نداریم اما امنیت حرفه‌یی داریم، اگر کار بلد باشیم کار روزنامه نکنیم، کار رادیویی می‌کنیم، کار رادیویی نکنیم، کار تلویزیونی می‌کنیم. حوزه رسانه‌ حوزه‌یی وسیع و پرمعناست. اما قبل از هر چیز به نظر من لیاقت‌ها، شایستگی‌ها، دردمندی‌ها و سختکوشی‌هاست که در روزنامه‌نگاری نمایان می‌شود.

  • استاد، شما درباره قریحه و شم روزنامه‌نگاری صحبت کردید و در بیان خاطرات روزنامه‌نگاری به پدیده شکاف نسلی درعرصه روزنامه اشاره کرده‌اید، اینکه هم‌نسلان شما و کسانی مثل استاد فرقانی در شروع کار در روزنامه تا شش ماه حتی صندلی برای نشستن نداشته‌اند، اما امروز کم نیستند جوانانی که به محض فارغ‌التحصیلی در رشته ارتباطات یا دیگر رشته‌ها، تا جا و مکانی برای فعالیت در این حرفه خطیر فراهم می‌شود، شروع می‌کنند به نوشتن. با این حال دلواپسی‌ها، دغدغه‌ها، صداقت و عشق درونی هم‌نسلان شما را ندارند، دیدگاه شما در این مورد چیست؟

ببینید، بخشی از سختی‌ها و دشواری‌های آن دوره اقتضای زمانه خودش بود که نباید نادیده گرفته شود، آن زمان خبرنگار باید در میدان رویداد حضور می‌یافت، اما اکنون از طریق ایمیل و تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی اطلاعات کسب می‌کنند. هر چند من قایل به این نیستم، خبرنگاری که پشت ‌میزنشین می‌شود و وارد میدان کارزار نمی‌شود، به نظر من بیشتر در دایره بازتولید تولید کسی دیگر اسیر است و در واقع آماده‌خور است. در آن دوره منظورم (هزار سال پیش) که وارد دنیای مطبوعات شدم دو شیوه برای تست و آزمون روزنامه‌نگاران جوان وجود داشت مثلا روزنامه اطلاعات می‌گفت: برو تجریش و آب‌های روانی را که سرازیر می‌شوند به نظاره بنشین و ببین به کجا می‌روند!؟ یا مثلا روزنامه کیهان می‌گفت: برو زیر پل زیرگذر در میدان امام حسین کنونی ببین سقف چند تا از خودروهایی که از زیر پل رد می‌شوند به پل می‌خورد یا اصابت می‌کند. خیلی‌ها رفتند و دست خالی برگشتند و گفتند خبری نیست! اما کسانی بودند می‌رفتند، می‌ایستادند، تحمل می‌کردند، گزارش از مکان و گزارش از شخص تولید می‌کردند، چه‌ متن‌های خواندنی‌ای بودند.

حضور و بودن آنها در آن مکان یعنی اتفاق و مهم این است که آورده‌ات از آن اتفاق چی هست و چقدر تحمل درد، رفتن و بازگشتن و دیدن دارید؟ بله، آقای فرقانی شش ماه صندلی نداشت و سرپا ایستاد اما آن سختکوشی خیلی بجا و بسزا بود.

دختر بزرگ من مدتی در سمت مترجم پیش ما در روزنامه همشهری کار می‌کرد، ۸۰ هزارتومان به مترجم‌ها می‌دادیم و من به او ۶۰ هزار تومان، نمی‌خواستم احساس کند چون پدرش سردبیر است با بقیه فرق دارد. می‌خواستم تبعیض را با من لمس کند، با من درد بکشد و بفهمد درد یعنی چی؟ که بتواند دنیایش را بسازد، او که مهندس کامپیوتر بود، تغییر رشته داد و هم‌اکنون فوق لیسانس روانشناسی بالینی است. باید آزمود، زیاد بخوانی، زیاد بخوانی و باز با عشق و ولع بخوانی و بخوری، باید توسری خورد.

من بار اول که گزارشم را دادم به «محمد بلوری»؛ یکی از اساتیدم، از ترس رفتم در اتاقکی قایم شدم و از پشت دیوارهای سکوریت شیشه‌یی منتظر عکس‌العمل استاد بودم و واکنش چهره او را نسبت به گزارشم می‌پاییدم. آن روزها ۱۱ نفر در روز گزارش روز می‌نوشتند و می‌دادند استاد، ۹ تا را می‌انداخت دور، یکی را انتخاب و دیگری را برای اصلاح و کار مجدد به نگارنده عودت می‌داد. انسان محصول رنج است، باید رنج ببری تا به سرمستی برسی. انسان‌ها دو دسته‌اند: دسته‌یی که رنج می‌برند و دسته‌یی که زجر می‌کشند. انسانی که رنج می‌برد به مثابه کوهنوردی است که باید به قله برسد و در این راه کفشش هم اگر پاره ‌شود و پاهایش زخمی، باز به قله افتخار می‌رسد. اما آدم‌های زجرکش فقط دور خود می‌چرخند. لذا باید یاد بگیریم رنج بردن یک فضیلت است و تا رنج نبریم به سرمستی نمی‌رسیم.

اصلا مگر می‌شود مفهوم رنج را ساده به دست آورد!؟ آدم‌هایی که به دنبال ساده‌خواهی، آسان‌خواهی و آسان‌یابی‌اند، فقط به‌ ظاهر زنده‌اند و زندگی نمی‌کنند. ما باید زندگی کنیم، به زندگی معنا بدهیم و معنادادن در رنج‌بردن است.

  • استاد شما با بیش از ۴۰ سال سابقه کار در حوزه‌های مختلف روزنامه‌نگاری و تجربه تدریس در دانشگاه، کارگاه‌ها و کلاس‌های آموزشی چرا تاکنون کتابی در حوزه روزنامه‌نگاری تالیف یا ترجمه نکرده‌اید؟

فکر کنم هر نوشته‌یی باید یک اتفاق باشد، اگر قرار بر تکرار تکرارها و مکررات باشد موافق تالیف و انتشار کتاب نیستم. در حوزه شعر و داستان کتاب من تا مرحله چاپ رفت، در حوزه روزنامه‌نگاری با وزارت علوم قرارداد دارم اما هنوز فرصت انتشار برایم فراهم نشده است.

من حتی نظریه‌سازی کردم که به صورت مقاله در کتاب‌های «مرکز مطالعات و گسترش رسانه‌ها» چاپ شد، همچنین نظریه‌هایی راجع به مصاحبه طرح کردم که در آن مصاحبه‌کننده چیزی نیست جز بازیگر و کارگردانی در متن یک میزانسن. در مورد تکنیک نیز مقاله‌یی با عنوان «ارتباطی برای تکمیل پازل تیترنویسی در ایران» آماده‌ کرده‌ام، اما هنوز فرصت تدوین و تالیف کتاب را به معنای واقعی پیدا نکرده‌ام، به دلیل اینکه زندگی خیلی سخت است و اگر احساس مسوولیت و وظیفه داشته باشید برای اینکه دیگران را دوست بدارید اول باید خودت را بدارید. خود را دوست داشتن یعنی احترام به خود و من اعتراف می‌کنم که‌ هنوز به جایی نرسیده‌ام که به خودم احترام بگذارم. در واقع می‌خواهم بگویم: دوست دارم که دیگران را دوست داشته باشم اما نمی‌دانم موفق شده‌ام یا نه!؟ فکر می‌کنم زمانی معنا دارم که دیگران در من به یک تعریف و معنا برسند و من نگران قضاوت دیگران نباشم که درباره‌ام چی بگویند. در نتیجه چیزی را که می‌خواهم تولید کنم اگر تکرار گفته‌ها و تکرار مکررات باشد به نظر من مخدوش و لطمه دیده است. در کل فکر می‌کنم که‌ باید فرصتی را فراهم کنم، بنشینم و بنویسم، خیلی حرف‌ها برای گفتن دارم: در مورد آشتی و وجوه مشترک تئاتر و ادبیات دراماتیک با مفهوم روزنامه‌نگاری سینما. یک پلان بلند می‌تواند یک مقاله تلقی شود، یک پلان متوسط می‌تواند یک یادداشت تلقی شود و از نظر من گزارش‌های تحقیقی دارای سکانس‌های بلندند.

  • شخصیت فریدون صدیقی را همه مثل شاعر، داستان‌نویس، منتقد سینما و یک روزنامه‌نگار حرفه‌یی کارکشته با زاویه دید دراماتیک و سینمایی می‌شناسند، روزنامه‌نگاری که همیشه احساسی شاعرانه در وجودش موج می‌زند، تلفیق چند هنر در فضا و ژانری متفاوت با روزنامه‌نگاری چگونه است؟

تلفیق این موارد خیلی کار سختی است، به دلیل اینکه روزنامه‌نگار رئال‌نویس است و فضای حرکتی شاعر و داستان‌نویس افزون بر عناصر رئالیستی مبنی بر عناصر تخیلی هم هست و در واقع یک چیدمان تخیلی نیز در آن دخیل است. گرچه همراه با تخیل عناصر مشهود دیگری نیز وجود دارد، اما همان طور که گفتم خاستگاه اولیه روزنامه‌نگاری داستان‌نویسی است، درام‌نویسی است، در نتیجه وقتی می‌نویسی نوشته‌هایت باید جذاب باشد، باید قلاب باشد و مخاطب را چون ماهی رها در اقیانوس اخبار و اطلاعات روز اسیر کند.

در فضا و موقعیتی که زیر بارش و رگبار اطلاعات واخبار سه‌هزار شبکه تلویزیونی هستیم و در فضای مجازی هفت میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفری که در جهان زندگی می‌کنند و هر کدام با اتصال به اینترنت می‌توانند یک روزنامه‌نگار باشند. در این شرایط یک روزنامه‌نگار چقدر باید مدعی باشد که من جذابم، من قلابم، من رو ببینید، من ویترینم، من افق نیستم من آفاقم. به نظر من باید دنبال استفاده از واژگانی بود که ضمن پایبندی به واقعیات، سحرآمیز و مسحورکننده باشند. همان طور که بهترین داستان‌نویسان دنیا بهترین روزنامه‌نگاران بودند، مثل: مارکز، اوریانا فالاچی، جک لندن، دینوبوتزاتی و...

  • توصیه صدیقی، استاد روزنامه‌نگاری کردزبان برای خبرنگاران و روزنامه‌نگاران کرد و کسانی که در مناطق کردنشین قلم می‌زنند، چیست؟

برای دلبران ارجمندم، برای کردهای شریف و فرزندان جوانم که در کردستان کار می‌کنند آرزوی توفیق بسزا، رستگاری شریف و مشفقانه دارم و می‌گویم باید کار کنند، تلاش کنند، بنویسند، بخوانند، بخوانند، بخوانند و بخوانند، زیاد بخوانند و کم بنویسند و اصلا ناامید نشوند برای اینکه بخشی از روزنامه‌نگاری افزون بر تکنیک و تجربه، صبوری و بردباری و استقامت است. برای دوستان جوانم آرزو می‌کنم که حتما و قطعا دل به دریا بسپارند که آن دریا اسمش امید است و امید یعنی رستگاری و امید یعنی رسیدن به فردا، اما فردا همین لحظه هم هست، همین لحظه فرداست. دیروز هم فردا بود و اگر بخواهید به فردا برسید پس شروع کنید که امروز فرداست. بخوانید و بخوانید. تمرین کنید و تجربه کنید و فرصت بدهید به خودتان که در تولید خلاقانه ادبیاتی سهیم باشید که اسمش «ادبیات» روزنامه‌نگاری است.

کد خبر 273407

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha